خاطرات خاله هانیه
بسم الله الرحمن الرحیم سلام گل نازم.طهورا جان این اولین باریه که دارم برات خاطره مینویسم بخاطر همین هم خیلی خوشحالم. باامروز سه روز میشه که اومدم خونتون و پیش تو و مامانت موندم .آخه میدونی چیه؟بابا جون رفته مسافرت. این سه روز خیلی به من با تو خوش گذشت.کلی باهم بازی کردیم.راستی عزیزم تو تازگیا یاد گرفتی بشینی و دیگه دوست نداری بخوابی وقتی میذاریمت زمین کلی واسه خودت غر میزنی تا یکی بیاد بغلت کنه .حتی الانم که دارم برات مینویسم داری گریه میکنی.امروز بابایی ازمسافرت اومد ومنم دیگه دارم میرم خونمون ولی دلم خیلی برات تنگ میشه.واسه خودت،واسه آواز خوندنات،واسه جیغ کشیدنات خلاصه دوست دارم زودتر بیای خونمون ودوباره ببینمت.دوستت دارم ع...